آناهیتا با چشمانی زیبا

ساخت وبلاگ

می آید روزی که در تراس خانه ات،روی صندلی دسته دار نشسته ای و بازیکودکان را تماشا می کنی.ان روز دیگر نه باران خاطره ای از من برایت تازه می کند و نه غروب آفتابسنگی بر دریاچه آرام دلت می اندازد.سال هاست که تو مرا پاک از یاد برده ای!کنار روزمرگی هایت،یک فنجان چای برای خودت می ریزی و با دستانی که دیگرچروک شده اند لرزان لرزان فنجان چایت را به لبانت نزدیک می کنی.اما یکباره یکی از کودکان نام مرا فریاد می زند!شباهت اسمی بود...تو آرام فنجانت را کمی پایین می آوری،لبخند کوچکی می زنی،و دوباره چایت را می نوشی.من به همان لبخند زنده ام... آناهیتا با چشمانی زیبا...ادامه مطلب
ما را در سایت آناهیتا با چشمانی زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9anahitaziba5 بازدید : 34 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 0:33

احساس پوچی وقتی زندگی بیشتر شبیه نمایش ترسناک بود. این فرایند به من اجازه می داد تا ادامه بدهم. همیشه ماشین تحریری بود که آرامم کند، با من حرف بزند سرگرمم کند جانم را نجات دهد. اصلأ برای همین می نوشتم که جانم را نجات دهم. تا کارم به دیوانه خانه نکشد خیابان خواب نشوم از شر خودم خلاص شوم  تا زمانی ک برای تو نوشتن رو  شروع کردم حال با ابن احساس ک در من تو ب وجود اوردی و هر بار بر سر این احسا آناهیتا با چشمانی زیبا...ادامه مطلب
ما را در سایت آناهیتا با چشمانی زیبا دنبال می کنید

برچسب : احساس, نویسنده : 9anahitaziba5 بازدید : 95 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 5:55

 تو که صورتت نوازش باد زمستانی را لمس کرده استو چشمانت ابرهای خبردهنده ی برف درون غبار و ابهامناورن سیاهرنگ در میان ستاره های یخ زده را دیده استاز نگر تو بهار زمان برداشت محصول خواهد بودتو که تنها کتاب راهنمایت بوده استاز تاریکی عظیمی که من از آن تغذیه میکردمشبی پس از شب دیگر آن هنگام که خورشید رفته بوداز نگر تو بهار باید صبحدمی سه باره باشدو نوشته هایم همچنان فطری و ملایم هستند بی انکه بدانم به د آناهیتا با چشمانی زیبا...ادامه مطلب
ما را در سایت آناهیتا با چشمانی زیبا دنبال می کنید

برچسب : صبحانه,همراه,حسرت, نویسنده : 9anahitaziba5 بازدید : 91 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 6:01

وقتی زندگی بیشتر شبیه نمایش ترسناک بود. این فرایند به من اجازه می داد تا ادامه بدهم. همیشه ماشین تحریری بود که آرامم کند، با من حرف بزند سرگرمم کند جانم را نجات دهد. اصلأ برای همین می نوشتم که جانم را نجات دهم. تا کارم به دیوانه خانه نکشد خیابان خواب نشوم از شر خودم خلاص شوم  تا زمانی ک برای تو نوشتن رو  شروع کردم حال با ابن احساس ک در من تو ب وجود اوردی و هر بار بر سر این احساس میزنی چ کنم

آناهیتا با چشمانی زیبا...
ما را در سایت آناهیتا با چشمانی زیبا دنبال می کنید

برچسب : احساس پوچی,احساس پوچی شدید,احساس پوچی میکنم,احساس پوچی و تنهایی,احساس پوچی و بی هدفی,احساس پوچی در انسان,احساس پوچی و ناامیدی,احساس پوچی در دنیا,احساس پوچی دارم,احساس پوچی و بیهودگی, نویسنده : 9anahitaziba5 بازدید : 89 تاريخ : پنجشنبه 13 آبان 1395 ساعت: 10:14

یه روزی در رویا یا واقعیت من این نگاه  گرم تو را قبلا جایی دیگر دیده ام غم هایم مثل یک قفل بر درب قلب من است خیلی وقته که اینطوری هستم اما روزی میرسد که خورشید نگاه تو بر من خواهد تابید غم درون چشمانم را تو  میشناسی من این نگاه رو بسیار دیده ام زندگیم مثل یک چاه آرزوهاست زندگیم به کجا میرود؟ فقط زمان میتواند بگوید با شب های تنهایی خداحافظی خواهم کرد با نورهای شمال خداحافظی خواهم کرد با بادهای سرد شمال خداحافظی خواهم کرد با برگ های پاییزی خداحافظی خواهم کرد تمامی اشک هایم را به لبخند تبدیل خواهد کرد روزی میرسد که تمامی رویاهایم به حقیقت میپیوندد روزی م آناهیتا با چشمانی زیبا...ادامه مطلب
ما را در سایت آناهیتا با چشمانی زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9anahitaziba5 بازدید : 88 تاريخ : پنجشنبه 13 آبان 1395 ساعت: 10:14

 خاطرات  در این دنیا سعی کردم  مرا تنها نگذاری    راه دیگری وجود ندارد   به در گاه خدا دعا میکنم تا اجازه ماندنت را بدهد خاطرات دردهای درونم را کاهش میدهد  وحال می دانم که چرا  تمام خاطراتم تو را در کنارم نگه می دارند   در لحظات سکوت و تنهایی تصور کن که اینجا باشی   در نجواها و اشکهای بی صدایم   پیدا کردن راه برگشتم در این زندگی مرا به ادامه تلاشم مصمم تر می ساخت   امیدوارم راهی وجود داشته باشد  که نشانه ای از سلامت خود به من بدهی  و یکبار دیگر به من یاداوری کند که تمام این تلاشها ارزشش را دارد  پس بدینسان میتوانم به خانه برگردم   در تمام این خاطراتی آناهیتا با چشمانی زیبا...ادامه مطلب
ما را در سایت آناهیتا با چشمانی زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9anahitaziba5 بازدید : 81 تاريخ : چهارشنبه 5 آبان 1395 ساعت: 13:07

آسمان شب مانند همیشه آرام است   سکوت همه جارا فرا میگیرد و چهار باد بدن عریان مرا در خود میپیچند و همانطور که مرا میبینی شاخه ها در برابرت تعظیم میکنند و تو را نمایان میسازند مدت هابود که خود را گم گرده بودم، ولی تو باعث شدی که  فراموش نشوم بار دیگر به دیدارم بیا آیا بار دیگر عاشق میشوی و در من شعله ات را برافروخته میکنی؟ بار دیگر به دیدارم بیا و تنها آنگاه است به آرامش میرسم و رها میشوم  راه در هم کوبیده شده در برابر قدم های سنگینم مرا به سوی معبد مخروبه غشقت راهنمایی میکند در اینجا لحظه ای آرام میگیرم و ندا را به گوش میسپارم اکنون در سایه گذشته هایمان آناهیتا با چشمانی زیبا...ادامه مطلب
ما را در سایت آناهیتا با چشمانی زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9anahitaziba5 بازدید : 88 تاريخ : چهارشنبه 5 آبان 1395 ساعت: 13:07

همیشه در درونم صدایی به گوش میرسد که خودت را از شر خودت خلاص کن روی بافتهای بدن جانسپاری نقش بسته, تباهی و پوچی به گوشت و پوست بدن چسبیده بود تا قبل از زمانی ک تو بیایی ترس و وحشت بدست نیاوردن تو منو از پای دراورده بود... در ذهن خود ب ا خودم تمذین میکردم و از انتهای احساس خود میگفتم پیدایش کن,به چنگ آورش,عاشقش شو! بالا ترین حد کمال را احساس کن, خود را در فشار عمیق ترین انکار قرار بده او را پرستش کن,و به اغوش بکش!

آناهیتا با چشمانی زیبا...
ما را در سایت آناهیتا با چشمانی زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9anahitaziba5 بازدید : 92 تاريخ : چهارشنبه 5 آبان 1395 ساعت: 13:07

در طول زندگی تکراری من  لحظه ای به وجود امد برای بیدار شدن من از خوابی که در ان گرفتار بودم بیداری ای که با صدای ممتد تپش قلب تو اتفاق افتاد و اکنون نداشتنت برای من محال است والبته میدانم که تو چه از خودگذشتگی در مورد من کرده ایی و من همچنان در رویا تو را داشتن را به سر می برم زنده و پویا است عشقی که زمانی، به آن اعتقاد داشتم و روزی وجود مرا حس خواهی کرد بسانه نجوایی بر فراز نسیم و من نظاره گر تو خواهم بود… در حالی که بی واهمه، در جای خود ایستاده ای و من  با تو سخن خواهم گفت و حتم دارم که نجوای مرا میشنوی این حس، فراتر از چیزی است که تجربه کرده ام به سوی من ب آناهیتا با چشمانی زیبا...ادامه مطلب
ما را در سایت آناهیتا با چشمانی زیبا دنبال می کنید

برچسب : بیدار شدن در جدول,بیدار شدن در شب,بیدار شدن در صبح زود,بیدار شدن در نصف شب,بیدار شدن در نیمه شب,بیدار شدن در صبح,بیدار شدن در رویا,بیدار شدن درصبح روستا,بیدار شدن در طول شب,بیدار شدن درختان از خواب زمستانی, نویسنده : 9anahitaziba5 بازدید : 85 تاريخ : چهارشنبه 5 آبان 1395 ساعت: 13:06

وقتی که از تو دور میشمتو یه اتاقه شلوغ پر از مردم احساس تنهایی میکنمبا خودم فکر میکنماز ترس، پشیمانی و تنهایی نمیشه فرار کردخیالاتی از عشق و نفرتیه غم عجیبی پشت چشمامهتتمه ی خندهای در حال مرگانعکاس گریه های بی صدا در اینه چشمان تو ای کاش هیچ وقت برای کسی همچنین شرایطی به وجود نیایدیاد اوری خاطرهاخاطره ها دوباره تنبیهم میکننبعضی وقتا یادم میاد چقدر درد کشیدمبعضی وقتا فک میکنم چه اتفاقی میتونست بیوفتهو بعضی وقتا از خودم نا امید میشمباید با کارایی که کردم کنار بیامطعم تلخ و شیرینِ گذشتهنمیتونیم از گذشته پیشی بگیریم جبران کنیمسرنوشت اینه که یه جوابی آناهیتا با چشمانی زیبا...ادامه مطلب
ما را در سایت آناهیتا با چشمانی زیبا دنبال می کنید

برچسب : راهی برای بدست آوردن دل مرد,راهی برای بدست آوردن دل دختر,راهی برای بدست آوردن پول,راهی برای بدست اوردن ارامش,راهی برای بدست اوردن دل همسر, نویسنده : 9anahitaziba5 بازدید : 75 تاريخ : چهارشنبه 5 آبان 1395 ساعت: 13:06